باز هم هدیه و سوپرایز
دخترم این روزها داره حسابی سوپرایز میشه و البته هدیه بارون. دیروز ظهر خواب بودی از ساعت 12 تا 2.5 که دیدم زن عمو داره زنگ میزنه به موبایلم چون خواب بودی اروم حرف میزدم زنعمو هم اورم گفت یه ربع دیگه میایم در خونتون خونه ای یا نه گفتم اره و قطع کرد یه ربع بعد رسدن واسشون شربت بردم بیچاره با عمو هلاک بودن از گرما یه دفعه دیدم عمو با یه جعبه بزرگ اومد جلوی در و گفت این را واسه اوا خریدیم منو میگی کلی سوپرایز شدم و حسابی تشکر کردم هر چی اصرار کرذم نیومدن و زود رفتن عمو هدیه را اورد تا دم در و رفت پایین. تا اونا رفتن تو هم بیدار شدی بغلت کردم اومدیم توی سالن و سریع نگاه کردی به جعبه بعد اب خوردی اومدی نشستی تا درشو باز کردم و هدیه را اوردم بیر...
نویسنده :
مامان فریده
16:40